سایه ی من جلد سوم به قلم زهرا باقری
پارت پانزده
زمان ارسال : ۱۰۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
- عجب جای مزخرفیه!
- موافقم، میلاد این لگنت چراغ واسه روشن شدن نداره؟!
مهرداد و مینا که شکایت کردن منم بلافاصله چراغای اضافه رو روشن کردم تا خیالشون راحت بشه. البته روشن شدن فضای مقابلمون فایدهای جز ترس برای من نداشت چون تا قبل از اون تاریکی مطلق باعث میشد دید چندانی به اطراف نداشته باشم ولی حالا...
- مهرداد، نمیشه من بیام جلو بشینم؟
با شنیدن صدای نگران مینا از آینه نگا
آیرین
00خیلی خیلی خوبه