تلالو هور به قلم نازنین هاشمی نسب
پارت بیست و نهم
زمان ارسال : ۵۰ روز پیش
بردیا بدون آنکه حرف دیگری بزند یا سؤالات ذهنش را از من بپرسد، بعد از اتمام سیگارش از روی زمین برخاست و با تُن آرام صدایش نجوا کرد:
- میرم جوجهها رو آماده کنم، تو یکم استراحت کن.
شیشهی خالی شده از الکل را کنار گذاشتم و سرم را به لبهی تخت چسباندم. از درون آتش بودم و تکتک ارگانهای بدنم از سرما میلغزید. جواب بردیا را ندادم و لحظهای پلکهایم را برهم فشردم.
صدای قدمها
اطلاعیه ها :
سلام دوست کتابخون من🌿🌼
یادت نره این رمان رو بهکتابخونهات اصافه کنی و با یه نظر کوتاه به من انگیزهی نوشتن ببخشی✨
با نظرات شما من برای ادامه رمان کلی انرژی میگیرم🌈
مطمئن باشید کلی هیجان و گریه و خنده درپیش داریم.
بازم متشکرم از تمام عزیزانی که رمان رو مطالعه میکنن و نظرات زیباشون رو ثبت میکنند✨🌼
سلام🖤🙏🏻
متاسفانه یکی از بستگان نزدیک بنده فوت شده. امیدوارم عذر بنده رو بپذیرید و چندمدتی برای ادامهی رمان صبوری کنید تاکمی حال روحی بنده بهتر بشه🖤😔
بازهم تشکر از صبر و درک شما
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
😍🌸
۲ ماه پیشمریم گلی
00واقعا برای عشق ناکام دانیال متأسف شدم ،پدرش چطور دلش اومد اون کار رو با پسرش بکنه ،از اینور هم داوین داره با شکنجه هایی که به خودش روا میداره خودشو از بین می بره ،ممنونم نویسنده جان
۲ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
داوین هنوزم که هنوزه نتونسته مرگ برادرش رو هضم کنه و اتفاقاتی میفته که تو پارتهای بعدی مشخصتر میشه😁مرسی از نگاه پرمحبتت🌸🌹
۲ ماه پیشلیلا
00واقعا کنار اومدن با مرگ عزیزا سخته ..:( عالی
۲ ماه پیش
آیرین
00عالییییی