تلالو هور به قلم نازنین هاشمی نسب
پارت بیست و نهم
زمان ارسال : ۱۱۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
بردیا بدون آنکه حرف دیگری بزند یا سؤالات ذهنش را از من بپرسد، بعد از اتمام سیگارش از روی زمین برخاست و با تُن آرام صدایش نجوا کرد:
- میرم جوجهها رو آماده کنم، تو یکم استراحت کن.
شیشهی خالی شده از الکل را کنار گذاشتم و سرم را به لبهی تخت چسباندم. از درون آتش بودم و تکتک ارگانهای بدنم از سرما میلغزید. جواب بردیا را ندادم و لحظهای پلکهایم را برهم فشردم.
صدای قدمها
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
😍🌸
۴ ماه پیشمریم گلی
00واقعا برای عشق ناکام دانیال متأسف شدم ،پدرش چطور دلش اومد اون کار رو با پسرش بکنه ،از اینور هم داوین داره با شکنجه هایی که به خودش روا میداره خودشو از بین می بره ،ممنونم نویسنده جان
۴ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
داوین هنوزم که هنوزه نتونسته مرگ برادرش رو هضم کنه و اتفاقاتی میفته که تو پارتهای بعدی مشخصتر میشه😁مرسی از نگاه پرمحبتت🌸🌹
۴ ماه پیشلیلا
00واقعا کنار اومدن با مرگ عزیزا سخته ..:( عالی
۴ ماه پیش
آیرین
00عالییییی