پارت شصت و سوم

زمان ارسال : ۸۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

همه ی چراغ های شهر روشن بود اما انگار همه ی آدم ها توی خونه هایشان مرده بودند.

می خواست جیغ بزند اما صدایش در نمی آمد و قفسه ی سینه‌اش از این فشار در حال متلاشی شدن بود.

می دوید فرار می کرد اما هر جا و توی هر خیابونی وارد می شد انتهای ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.