شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت شصت و دوم
زمان ارسال : ۹۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
پشت میز نشست و با انگشت های سریعش وسایل را به دست گرفت و پارچه ی ساده و زشت را مثل یک عروسک واقعی در آورد.
سوزن را تند تند از توی گردن عروسک رد کرد و سفتش کرد. انگشت هایش را دور نخ پیچاند و جوری محکم کشید که بند نخ از هم پاشید و سوزن جدا شد.< ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
R
00دوست دارم اخرش بچه ی الیسا و آرن روی عروسکای نور اسم بزارن🙂