عشق باشکوه به قلم راضیه نعمتی
پارت هشتاد و نهم :
دایی با لحنی جدی رو به دایی مسعود ادامه داد:
ـ این مسئله شوخیبردار نیست. صحبت یه عمر زندگی تو یه کشور دیگهست. یا حامد باید اینجا بمونه یا مهسا باهاش بره. اگه به توافق نرسن...
کلمهی طلاق در ذهن تک تکمان به چرخش درآمد! با ناراحتی با خودم فکر کردم: «یعنی حامد انقدر بیوجدانه که به خاطر این موضوع طلاقم بده؟...» با صدای زهره به خود آمدیم که با مهربانی از ما میخواست میوه و شیر
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۰۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Zarnaz
۲۰ ساله 10عالی بود مرسی راضیه جونم ❤️❤️💋💋کاشکی ایران بمونه حامد یا حداقل مهسا باهاش بره😥