پارت نود و پنجم :

پس از چند دقیقه دوباره توی سالن برگشت... حتما تا حالا آرام شده بودند! بارها با چشمان خودش دیده بود که عطا به خاطر او سحر را توبیخ می‌کرد. مادرش هرگز عوض نمی‌شد و اصلا در نظر فریال نیازی هم نبود چون دیگر اگه می‌خواست هم نمی‌توانست درمورد چیزی با او مش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.