مردمک سفید به قلم سحر حاجیوند
پارت سی و چهارم :
سر تکان دادم و چای جلویم را هم زدم.
-ببخشید ولی فکر کردن به دیروز خجالت زدم میکنه.
انگار متوجه حساسیتم شده بود. لقمهی نان پنیری بقچه شده مقابلم گرفت و با ریز کردن چشمهایش گفت:
-خب بگو ببینم سمأء دیروز چکار کرد. میشه راهی خونه بختش کرد یا نه.
لقمه را گرفتم وپارتگذاری رمان به اتمام رسیده و برای چاپ ارسال شده. به همین علت دیگر امکان مطالعه رمان را ندارید.
مطالعهی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۵۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مریم گلی
20خنده شون چه بد موقع بود ،الان سهراب فکر میکنه به تمسخر گرفتمش ،،ممنونم نویسنده جان ،به امید روزی که تعداد روزهای پارت ها بیشتر بشه ،چون قلمتونو خیلی دوست دارم ،پایدار باشی عزیزم
۱۲ ماه پیشاسرا
00سبحان بیچاره ذوقش کورکردن البتهرمعلومه خودش هم راضی نبودکه زودپنچرشد🙏😘💞
۱۲ ماه پیشتنهای
20عالییییی دستت درد نکنه
۱۲ ماه پیش
زهرا
10پارتگذاریهات،🤔 خیلی با نظم ودقیقه خیلیم قلمت خوبه داستان هر پارتش ادم به وجد میاره ولی ای کاش روزای پارتگذاریتو بیشتر کنی چون رمانتدخیلی خواستنیه واخر هفته ها فقط حقش نیست به نظرم...🤔