پارت سوم

زمان ارسال : ۵۲ روز پیش

هر دو مرد از فاصله‌ی نسبتا دور آغوش‌های خود را در برابر یکدیگر گشوده بودند و در میان جمعیت فرودگاه شادمان به سوی یکدیگر می‌رفتند. پدرش صمیمانه او را به خود فشرد و چند ضربه‌ی آرام به شانه‌اش نواخت. از آغوش یکدیگر بیرون آمدند ولی دست‌هایشان هنوز در لمس ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید