مهمیزهای سیاه به قلم آزاده دریکوندی
پارت چهارم :
در را که پشت سرشان بستند او به قصدِ بی هدف چرخیدن شروع به قدم برداشتن کرد. دختر صدای قدمها را شنیده بود و میدانست چند نفر بیرون رفتهاند؛ ولی حتی نمیدانست آن قبلیها چند نفر بودند و این بار چند نفر هستند؟ حتی نتوانسته بود تشخیص بدهد آیا شخص جدیدی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zahra
00راستی عکس هاهم خیلی درست انتخاب شدن هم اینجا هم توی دومینو 👌👌