پارت دوم

زمان ارسال : ۵۲ روز پیش

کسی پشت پنجره داشت عجیب‌ترین و ترسناک ترین صحنه‌ی زندگی‌اش را می‌دید. صورتش را به شیشه نزدیک کرده بود و دستانش را دو طرف صورتش گرفته بود تا بتواند داخل کافه را بهتر ببیند. هُرم نفس‌های لرزان و ترسانش روی شیشه می‌نشستند و بخار ایجاد شده مانع دید او می ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید