مهمیزهای سیاه به قلم آزاده دریکوندی
پارت سوم
زمان ارسال : ۱۰۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
هر دو مرد از فاصلهی نسبتا دور آغوشهای خود را در برابر یکدیگر گشوده بودند و در میان جمعیت فرودگاه شادمان به سوی یکدیگر میرفتند. پدرش صمیمانه او را به خود فشرد و چند ضربهی آرام به شانهاش نواخت. از آغوش یکدیگر بیرون آمدند ولی دستهایشان هنوز در لمس ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مونا
00اوخییییی بیچاره دختره ولی فک کنم خیلی پرو تر از این حرفاس که تسلیم بشه