زندگی را نمی بازم به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هفده
زمان ارسال : ۱۰۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
حامی کمر راست کرد و صاف نشست. نفسهای عصبیاش تند و پرشتاب از سینه بیرون میآمد. سیگاری بین لبهایش گذاشت و فندک را روشن کرد. اولین کام را عمیق گرفت و همراه با بیرون دادن دود غلیظش، اشک به چشمانش نشست. با صدایی لرزان، میان گریههای آهستهی مهوا گفت: ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
پرنیا
00طفلی مهواا😔😔 کاش بتونه از یکی کمک بگیره مهوا جان دمتگرم ک بلاکش کردی 😂