قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت صد و چهل و نهم
زمان ارسال : ۹۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
**فصل هجدهم**
وارد گاراژ شدم و درحالیکه تند راه میرفتم و درعینحال مراقب بودم رویم را با چادر خوب بگیرم، نگاهی به اتوبوسهایی انداختم که به ردیف یک سمت ایستاده بودند.
گاراژ شلوغ بود. بعضی از اتوبوسها در حال سوار کردن مسافر بودند. مردی کنار یک اتوبوس دماغدار قرمزرنگ ایستاده بود و باروبندیل مسافرها را توی صندوق زیر اتوبوس جا میداد. مردی دیگر بالای اتوبوس بود