پارت صد و چهل و هشتم

زمان ارسال : ۹۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه

از پنجره نگاهی به حیاط خانه‌ی پدر شمس انداختم و بی‌اختیار آه کشیدم. ما الان باید شاد و خندان کنار هم می‌بودیم و از دوران خوش نامزدی لذت می‌بردیم. چرا این همه وقایع تلخ یکباره نازل شده و زندگی‌ام را زیرورو کرده بود؟

باز روی زمین دراز کشیدم و با بی‌صبری منتظر ماندم که جواهر و خانم‌جان از حیاط برگردند بلکه بتوانم بروم.

داشتم در ذهنم نقشه‌ی حیاط و باغچه‌هایش را مرور می

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.