قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت صد و چهل و چهارم
زمان ارسال : ۱۰۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
سرم را بلند کردم و نگاهم به چنارهای سرسبز افتاد که میان نور ملایم چراغهای خیابان تاق سبزشان دیده میشد و بالای سرمان چتر باز کرده بودند.
تردید را کنار گذاشتم. جایی امنتر از خانه و آدمی مطمئنتر از حشمت سراغ نداشتم.
- بالاتر از تختجمشید.
- بگید کجا بپیچم.
او را راهنمایی کردم تا توی کوچهمان پیچید. سرم را پایین انداخته بودم که احیاناً از بدش
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مریم گلی
20خدا رو شکر از دست اون مردک نجات پیدا کرد ،حالا باید ببینیم از این به بعد چه ماجراهایی قراره براش پیش بیاد ،راستی حیف شد علی رو از دست داد ،ممنونم نویسنده جان