پارت هشتاد و یکم

زمان ارسال : ۲۴۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

کاظم خان داشت سفارشاتی به حسین می‌‌کرد که ما رسیدیم. با دیدنمان اخم کرد و پرسید:
ـ شما دو تا معلوم هست کجایید؟
حامد دست در جیب جلوتر آمد و با لحنی عادی جواب داد:
ـ با مهسا یه چرخی همین اطراف زدیم.
کاظم خان گفت:
ـ من هفته‌‌ی دیگه برمی‌‌گردم ترکیه.
یکصدا پرسیدیم:
ـ انقدر زود؟!!
کاظم خان که خودش هم میل به رفتن نداشت با نارضایتی گفت:
ـ کار پیش اومده وگرنه بیش

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    یه سوال این کاظم خاااان ازیکی پول نگرفته راضیه خانم ازشما پول نگرفته🤔وزهره چقدربدطینت دست ازسراین دختربرنمی داره

    ۵ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    کاظم خان از همه پول قرض گرفته حتی از فیروز خان بیچاره! زهره هم که قصد نداره مهسا رو به حال خودش بذاره البته دعوای زهره علت دیگه ای هم داشت. تو پارتای بعد مشخص می‌شه 😍♥️

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.