عشق باشکوه به قلم راضیه نعمتی
پارت هشتاد و یکم
زمان ارسال : ۲۴۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
کاظم خان داشت سفارشاتی به حسین میکرد که ما رسیدیم. با دیدنمان اخم کرد و پرسید:
ـ شما دو تا معلوم هست کجایید؟
حامد دست در جیب جلوتر آمد و با لحنی عادی جواب داد:
ـ با مهسا یه چرخی همین اطراف زدیم.
کاظم خان گفت:
ـ من هفتهی دیگه برمیگردم ترکیه.
یکصدا پرسیدیم:
ـ انقدر زود؟!!
کاظم خان که خودش هم میل به رفتن نداشت با نارضایتی گفت:
ـ کار پیش اومده وگرنه بیش
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
اسرا
00یه سوال این کاظم خاااان ازیکی پول نگرفته راضیه خانم ازشما پول نگرفته🤔وزهره چقدربدطینت دست ازسراین دختربرنمی داره