ماه در مه به قلم محبوبه لطیفی
پارت سی و هفتم
زمان ارسال : ۸۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
وارد کوچه که میشوم، داخل کیفم را نگاه میکنم تا کلیدم را بردارم. از استرس چند باری کلید را در دستانم میچرخانم تا بتوانم آن را درست در قفل بچرخانم.
هنوز در را کامل باز نکرده و وارد حیاط نشدهام که صدای منیر بلند میشود:
- آخه مادر من، بهت که گفتم صبر کن تا پارچه ترمه رو بیارم، بعد با هم بریم. پات رو کردی تو یه کفش که خودت زودتر بری. حالا برای چی برگشتی؟
م
فاطمه
00رمانت رو خیلی دوست دارم صادقانه بگم اولین پارت رو که خوندم شاید خیلی خوشم نیومد ولی وقتی ادامه دادم دیدم که خیلی قشنگه😍