تکه هایم برنمی گردند... به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت پنجاه
زمان ارسال : ۱۲۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
***
- سهیلا مگه صدای زنگو نمیشنوی؟
نگاهم را به زور از متن کتاب گرفتم و کاغذی میان برگههایش گذاشتم و از تخت پایین آمدم.
- سهیلا؟
به راهرو رفتم و متعرض گفتم:
- مامانجان شنیدم، یبار گفتی شنیدم.
از داخل آشپزخانه جواب داد:
- خب یه اهمی، اوهومی چیزی بکن من بفهمم شنیدی.
چادر رنگی از چوب رختی کنار در بیرون کشیدم و سرسری بر سرم انداختم و از پلهها پایین رفتم.
ب