مردمک سفید به قلم سحر حاجیوند
پارت سی و دوم
زمان ارسال : ۹۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
نگاه خیسم به رفتنش بود. دست بلند کرد و گفت:
-آماده شید تو ماشین منتظرم.
باران بد موقع میبارید و صدای برف پاکن با هر رفت و آمدش رشتهی افکارم را میبرید. شبیه به خمیری شده بودم که با چاقو به تکرار روی آن برش میزنند. سرم را به ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Aa
00🙏🌾