حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت هفتاد و نهم
زمان ارسال : ۸۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه
_ می دونم عشقم. تو دختر شجاعی هستی. همین جسارت و نترس بودنته که منو شیفته ت کرده.
وصال پوزخند زد: سعی نکن با چرب زبونی گولم بزنی. من تو رو از بَرَم. شیفتگیتم نگه دار واسه عروسکای رنگارنگت. علاقۀ تو از فعالیت هورمونات نشأت می گیره نه از عشق. نگرانم با فعالیت زیادت از پا بیفتی.
دامیار در جواب طعنۀ او، رکیک جواب داد: نترس. به خاطر تواَم شده سرپا می مونم.
وصال آنی گر گرفت. مشت بی هوایش
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.