زندگی را نمی بازم به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت پانزده
زمان ارسال : ۱۱۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
نگاه هر سهنفر بین یکدیگر چرخید و مهوا گوشیاش را برداشت. صدای زنگ تماس قطع شد و مهوا لب زد: آره، الیاس بود!
یکتا دستهای مشتشدهاش را تکان داد و گفت: اه... ببین چکار کردی!
- اما نشونهی خوبی بود! یعنی حالش خوبه.
مهوا این را ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا
۳۳ ساله 00خسته نباشی نویسنده جونم تا اینجا عالی بوده خدا کنه از این به بعدم خوب پیش بر البته با قلم خوب نویسنده حتماً خوب پیش میره