زندگی را نمی بازم به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت چهارده
زمان ارسال : ۱۱۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
مهوا دنبالش قدم تند کرد و خشمگین گوشی را از دستش کشید. نفسنفس میزد و با عصبانیت و فریاد، حقیقت را چون پتک بر سر آرش فرود آورد.
- کاش یهذره از غیرت و انسانیت الیاس رو تو و امیر داشتین! من اگه اومدم سراغ باباتون برای شکایت از امیر بود. برای ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا
00امیرحالاچرانیست یعنی اونم فراری ازدست مهوا