گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و سی و نهم
زمان ارسال : ۵۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
بیطاقت چشم بستم که پرسید:
-خوبید خانوم؟ میخواین جایی نگه دارم؟ اگه نیاز به دستشویی دارید یه پمپ بنزین هست...
حرفش را بریدم و سعی کردم لحن کلامم آدمی باشد. اما درد باعث شده بود صدایم بم شود:
-نه فقط برید. باید برسم تهران.
به ناچار سری تکان داد و چشم به جادهی پیشرویش دوخت. دعا دعا میکردم که با آن حالِ وحشتناکم حداقل عطش سراغم نیاید. وگرنه چیزی از این رانندهی بیچاره باق
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.