گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و سی و هشتم
زمان ارسال : ۵۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
سهیلا پلاستیک تخممرغی را بالا آورد و گفت:
-سوپر سرکوچه بسته بود، منم حال نداشتم برم تا سر میدون. بچهها خوس تخممرغ کردن، گفتم بیام از مریم بگیرم.
مریم زیرلبی نجوا کرد:
-نوش جون.
سهیلا چادرش را روی سرش جابهجا کرد:
-بااجازه من برم، بچهها گرسنه موندن.
و رو به من افزوذ:
-با مریم امروز بیاین خونهی ما. آقامون نیست، دورهم باشیم.
شک نداشتم که مریم دوست دارد به
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.