پارت دویست و سی و هشتم

زمان ارسال : ۵۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

سهیلا پلاستیک تخم‌مرغی را بالا آورد و گفت:
-سوپر سرکوچه بسته بود، منم حال نداشتم برم تا سر میدون. بچه‌ها خوس تخم‌مرغ کردن، گفتم بیام از مریم بگیرم.
مریم زیرلبی نجوا کرد:
-نوش جون.
سهیلا چادرش را روی سرش جابه‌جا کرد:
-بااجازه من برم، بچه‌ها گرسنه موندن.
و رو به من افزوذ:
-با مریم امروز بیاین خونه‌ی ما. آقامون نیست، دورهم باشیم.
شک نداشتم که مریم دوست دارد به

750
88,808 تعداد بازدید
282 تعداد نظر
293 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید