گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و سی و هفتم
زمان ارسال : ۶۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
فردای آن روز با صدای مریم بیدار شدم. مشغول پچپچ با کسی بود، اما گوشهای تیز من کلمه به کلمهی حرفهای آنها را میشنید.
-ندیدیش آخه سهیلا. یه قیافهای واسه خودش درست کرده. هیکلش داره میشه مثل من بس که وزن کم کرده.
سهیلا را میشناختم. دوست صمیمی مریم بود و به خانهی ما رفت و آمد داشت. همسایه هم بودیم و بعضی وقتها مریم چند ساعتی را در طول روز به خانهی او میرفت.
صدایش را
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.