گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و بیست و هفتم
زمان ارسال : ۶۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
نور زردرنگ و زنندهی لامپ آشپزخانه باعث شد چند ثانیهای دستم را مقابل صورتم بگیرم.
با نگرانی پرسید:
-خوبی؟
نفسم را عصبی از سینهام بیرون راندم و غرولند کردم:
-از احوالپرسیهای شما! در رو قفل کردی تو اون اتاق تا بمیرم، نه؟
توقع داشتم الان من را به آرامش دعوت کند تا مبادا صدایم به گوش مهمانهای داخل پذیرایی برسد.
اما در کمال تعجب او هم کمی صدایش را بالا برد:
-ت
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.