گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و هفتم
زمان ارسال : ۸۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
لحظهای چشم از من گرفت و خشمگین سر چرخاند و نگاهش را به نقطهی نامعلومی دوخت. سپس سمتم چرخید و با لحنی که سعی داشت بالا نرود، پرسید:
-چی رو نمیتونی؟ دقیقاً چی؟
ابایی از اشک ریختن مقابل او نداشتم. درحالِ حاضر تنها کسی که در این شهر داشتم و میتوانستم به او پناه ببرم و هراز گاهی سر او غر بزنم و بهانههایم گوشش را پر کند، او بود.
دمی گرفتم و با صدای گرفتهام لب زدم:
-اشتباه ک
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.