گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و چهارم
زمان ارسال : ۹۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
چشم از آن پزشک مرموز گرفتم و سمت حیدری چرخیدم. اخمهایش درهم بود و شک نداشتم که هیچ کدام از حرفهایم را قرار نیست باور کند. ولی این تنها ریسمانی بود که در آن شرایط میتوانستم به آن چنگ بزنم.
پس ملتمس به چشمهای ریز و عاری از حس او چشم دوختم و با عجز و لابه گفتم:
-شما یه سری چیزها رو راجعبه این پیوند قلب نمیدونید. برای این پیوند قلب هم سن مهمه هم گروه خونی. از همه مهمتر قلبِ خونا
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.