گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و دوم
زمان ارسال : ۹۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
شوخی نداشت، من را همینجا میکشت و قلبِ آرتمیس را به رئیسش دودستی تقدیم میکرد و بیشک بابت اینکار پاداش کلانی هم میگرفت.
مایوس دو دستم را به نشانهی تسلیم بالا برده و با قدمهای آهسته سمتش راه افتادم؛ همیشه از مردن با درد میترسیدم. دلم میخواست مردنم در اوج آرامش باشد. مثلاً الان به همان کسی که میخواست قلبم را به دست آوردم، التماس میکردم حینِ جراحی بیهوشم کنند تا دردی ح
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.