گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و یکم
زمان ارسال : ۹۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
تمسخر صدایش باعث شد مأیوس چشم ببندم و سرعت ریزش اشکهایم بیشتر شود:
-چشم!
سپس جوری ماشین را به حرکت درآورد که در کسری از ثانیه از مقابل دیدم محو شد.
دوست داشتم همانجا روی زمین چمباتمه بزنم و از ته دلم گریه کنم. تک و تنها در آن خیابان فرعی، مقابلِ آن ساختمان، از زور تنهایی رو به موت بودم. کاش حماقت به خرج نمیدادم و حداقل اهورا را خبر میکردم تا به کمکم بیاید.
حداقل هنوز که
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.