گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و نود و یکم
زمان ارسال : ۹۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
گونش اصرار داشت شب را خانهی آنها برویم اما من گفتم در فرصتی دیگر. کار و بارِ امیرعلی را بهانه کردم و قول دادم دفعهی بعد که به آزادشهر آمدم، اول از همه به خانهی او بروم.
بعد از ناهار مضطرب روی کاناپه نشسته و منتظر رسیدنِ امیرعلی بودم تا هرچه زودتر از آن شهر خراب شده بگریزم. ظاهراً باید در رفت و آمدم بیشتر دقت میکردم وگرنه رسوا میشدم.
نیم ساعتی طول کشید تا اینکه امیرعلی پی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.