پارت صد و هفتاد و نهم

زمان ارسال : ۹۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

ولی اگر این شنوایی قوی به‌خاطر تبدیل شدنم بود، پس شنوایی اهورا از این هم قوی‌تر بود و بعید نبود حتی صدای ضربانِ قلب امیرعلی و دوستش را هم بشنود.
زیر کتری را روشن کردم تا چای دم کنم. اهورا که اهل غذا خوردن نبود ولی برای سرگرم کردن خودم چند تکه سینه‌ی مرغ از فریزر بیرون آوردم تا سرخ کنم.
درحالی‌که موهایش را با کلاهِ ربدوشامبر خشک می‌کرد، مقابل کانتر ایستاد و گفت:
-این حموم چیه

744
87,555 تعداد بازدید
276 تعداد نظر
291 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • م

    00

    خوب

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید