گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و هفتاد و دوم
زمان ارسال : ۹۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
-چی داره دیر میشه بابا؟ چی میگی واسه خودت؟
عصبی بود، عصبی! این عصبانیت هم جزوِ لاینفکِ این نفرین محسوب میشد. رفتهرفته نزدیک شدن به باربد یعنی بازی با جانش! باید از پسرش دوری میکرد. بودن کنارِ او مِنبعد خطرناک بود!
روی زمین زانو زد و نالهوار گفت:
-هرشب که تبدیل بشی، یک قدم از انسانیت دور میشی. اگه این تبدیل شدنها ادامه داشته باشه، چهرهی انسانیت به کل از بین میره
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.