گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و هفتاد و یکم
زمان ارسال : ۹۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
نمکی خندید و اینبار او دستهایش را به نشانهی تسلیم بالا برد:
-باشه بابا شوخی کردم.
چشمغرهای به او رفتم ولی او بیخیال ادامه داد:
-برو بخواب تا نخوردی منو. منم واسهت یه ناهار خوشمزه درست میکنم که ریدمانهای امیرعلی رو بشوره و ببره.
لیوانِ نیمهخوردهی چای را روی کانتر گذاشتم و خواستم سمتِ اتاقخوابم پا تند کنم که با جدیت گفت:
-تا میتونی چای، قهوه، نسکافه ی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.