زندگی را نمی بازم به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت سیزده
زمان ارسال : ۱۱۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
آرش با بالاتنهی برهنه مقابل آینه ایستاده بود. فوم اصلاح را به صورتش زده و مشغول تراشیدن تهریشش بود که یکتا به چهارچوب در تکیه داد. حرصآلود گفت: من نمیفهمم تو چجوری میتونی تو این موقعیت وایستی جلو آینه، ریش بتراشی! میفهمی قراره ما رو از این خون ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
پرنیا
00این آرش چقد شیطونه 😂 ولی بجاش قدرنشناس هم هست دختره اومده بهتون خبر بده چرا همچین میکنی؟؟😒😒