زندگی را نمی بازم به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت دوازده
زمان ارسال : ۱۲۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
در اتاق محکم بسته شد و مهوا پلک بهم فشرد. دستهایش مشت شده بود و با حرص کنج لبش را میجوید. از جا برخاست و غرولندکنان سمت اتاقش رفت. زیر لب با خودش حرف میزد.
- مار از پونه بدش میاد، دم لونهش سبز میشه. همین مونده مراسم نامزدی با آرش راه بنداز ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
هدی
00یعنی چه بلایی سر الیاس اومده؟