پارت هشتاد و هشتم :

معین داشت می‌سوخت و به نظرش این عجیب ترین عذاب وجدانی بود که توی تمام عمرش تجربه کرده بود. عذاب وجدان از اینکه دختر توی قلبش را خیلی بد رنجانده است و خودش هم خیلی خوب قبول داشت. تا به اوج این عذاب می‌رسید کسی توی سرش می‌پرسید مگر حرف‌هایش دروغ بوده است؟؟
از دیروز که محمد و رضا با او صحبت کرده بودند مدام داشت به فریال فکر می‌کرد. حق با برادرهایش بود... معین نمی‌توانست عشق فریال را کام

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۰۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • نیلوفرسامانی

    00

    معین چه زود حسادتش گل کرد🤣🤣گوگولی😍😍

    ۶ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    اونم به مرتضی!😂

    ۶ ماه پیش
  • منیر

    00

    عالی🥰

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    😍💚

    ۷ ماه پیش
  • ایلما

    00

    معین چ زبر وزرنگ شدی افرین خوشم اومد 😂حالا دوباره همت کن عطا راضی بشه البته باوجودمرتضی بیشتر تلاش کن😁

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    معین تحت تعلیم بوده😂😂😂 مرتضی هم خیلی سردرگمه! کسی نیست بهش بگه تو که توی هتل باز عاشق شدی، چی شد پس؟ هنوز فریال رو هم در نظر داره😂

    ۷ ماه پیش
  • مهلا

    00

    💜💜

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    💚💚

    ۷ ماه پیش
  • Zarnaz

    10

    واقعا خدا قوت بهت بده با این همه کار بازم از همه نویسنده ها بیشتر پارت میزاری سرموقع میزاری و به همه نظرها پاسخ میدی واقعا ممنونم عزیزم ❤️❤️

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خواهش می‌کنم گلم🥰این از انرژیه که شماها به من می‌دید اینجا😍

    ۷ ماه پیش
  • Zarnaz

    00

    واقعا خسته نباشی عزیزم من تازه یه پسر خاله دارم 6سالشه یه نصف روز که پیش من باشه دیونه میشم به نظرم نگه داره از بچه پسر سخته دختر خیلی خوبه من عاشقه بچه دخترم 😍هرکاری هم کنه دوستش دارم 😍

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    بچه‌ها به شدت نیاز به مراقبت دارن و من چون خودم آدم خیلی نگرانی هستم بچه داری رو برام چند برابر سخت کرده😬

    ۷ ماه پیش
  • Zarnaz

    10

    عالی بود مرسیییی آزاده جونم عاشق مرتضی غیرت گوگولی مون بلند کرد به به تازه ول خرجی کرد و پول کارگر هارو داد نمی خواست بره فریال از نزدیک ببینه هم پول داد هم یقه گرفت🤣😉💃😍😎عالییی مرسی خیلی خوب بود

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    این پارت واسه معین از نظر مادی گرون تموم شد😂 اگه یکم دندون رو جیگر می‌ذاشت و یه روز دیگه می‌اومد واسه کشف مزون جدید الان توی خرج نیافتاده بود😂

    ۷ ماه پیش
  • Parya

    10

    بلاخره باید بگم مرررسی مرتضی😂❤

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    بالاخره یه جایی به درد خورد😅 درحالی که معین باید قدرش رو بدونه، ازش متنفره😂

    ۷ ماه پیش
  • ما

    00

    مثل همیشه عالیی

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    قربونت مرسی😍😍 چرا یه مدت کم پیدا بودی....🥲

    ۷ ماه پیش
  • رویا (فن معین)

    00

    و باز هم مرتضی 😂

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    و همچنان باز هم مرتضی خواهیم داشت😅

    ۷ ماه پیش
  • آمینا

    00

    عزیزم خسته نباشی. ماشالا خیلی فعالی خداقوت پهلوان.انشاالله که همیشه سلامت باشی 🥰🥰🥰

    ۷ ماه پیش
  • اسرا

    00

    یعنی مرتضی یه پازوروولی اقای معین الدوله به فلبش رجوع کردوگرنه همه بهانه اصل اون تپنده ست 🙏😘💪

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خیلی گشنگ بود....🥺💚 واقعا هم اصل همون قلبه🥰 قلب گوگولیش💚💚💚

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    قربونت عزیزم مرسی همراه همیشگی 😍💚

    ۷ ماه پیش
  • م

    00

    خسته نباشید واقعا بااینهنه مشغله خیلی فعال هستید که اینطور باخوانندگان رمان تبادل نظر میکنید این رمانو بهترمیکنه،بعضی نویسندها اصلا توجه ندارن به نظرات

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    قربون شما عزیزم😍💚مرسی🥰

    ۷ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    چقدر خوب که معین از موضعش پایین اومد و نصیحت های برادراشو به جامه عمل پوشوند،تو رو خدا یه فکری برای دنیای رمان بکنید من سه دفعه رمان رو دانلود کردم تا بتونم کامنت بذارم همه رمان ها این جوریه ممنونم

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    البته وجود مرتضی باعث شد به حرف داداشاش گوش بده😅 چشم درمورد این موضوع اطلاع می‌دم ببینم جریان چیه

    ۷ ماه پیش
  • آمینا

    00

    به نظر من اگه مرتضی کمترحرف می زدو کمترخودشیرینی میکردقابل تحمل تربود.وای معین عزیز حسودیش شد لااقل مرتضی به درد منت کشی خورد😅😅بلکه این دوتا که الان یر به یر شدن تو دل شکستن یه ذره به هم بها بدن🥰🥰

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    اینایی که گفتی دقیقا ویژگی‌های رفتاری مرتضی هستن که باعث شدن هیییچ کدوم از کاراکترهای رمان حال و حوصله‌اش رو نداشته باشن😅🥲

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    هر چقدر که اون سری جلوی عطا شرایط رو واسه معین سخت کرد، این دفعه باعث شد به فریال نزدیک بشه🙃💚

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.