مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت هشتاد و هشتم :
معین داشت میسوخت و به نظرش این عجیب ترین عذاب وجدانی بود که توی تمام عمرش تجربه کرده بود. عذاب وجدان از اینکه دختر توی قلبش را خیلی بد رنجانده است و خودش هم خیلی خوب قبول داشت. تا به اوج این عذاب میرسید کسی توی سرش میپرسید مگر حرفهایش دروغ بوده است؟؟
از دیروز که محمد و رضا با او صحبت کرده بودند مدام داشت به فریال فکر میکرد. حق با برادرهایش بود... معین نمیتوانست عشق فریال را کام
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۰۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اونم به مرتضی!😂
۶ ماه پیشمنیر
00عالی🥰
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
😍💚
۷ ماه پیشایلما
00معین چ زبر وزرنگ شدی افرین خوشم اومد 😂حالا دوباره همت کن عطا راضی بشه البته باوجودمرتضی بیشتر تلاش کن😁
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
معین تحت تعلیم بوده😂😂😂 مرتضی هم خیلی سردرگمه! کسی نیست بهش بگه تو که توی هتل باز عاشق شدی، چی شد پس؟ هنوز فریال رو هم در نظر داره😂
۷ ماه پیشمهلا
00💜💜
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚💚
۷ ماه پیشZarnaz
10واقعا خدا قوت بهت بده با این همه کار بازم از همه نویسنده ها بیشتر پارت میزاری سرموقع میزاری و به همه نظرها پاسخ میدی واقعا ممنونم عزیزم ❤️❤️
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خواهش میکنم گلم🥰این از انرژیه که شماها به من میدید اینجا😍
۷ ماه پیشZarnaz
00واقعا خسته نباشی عزیزم من تازه یه پسر خاله دارم 6سالشه یه نصف روز که پیش من باشه دیونه میشم به نظرم نگه داره از بچه پسر سخته دختر خیلی خوبه من عاشقه بچه دخترم 😍هرکاری هم کنه دوستش دارم 😍
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
بچهها به شدت نیاز به مراقبت دارن و من چون خودم آدم خیلی نگرانی هستم بچه داری رو برام چند برابر سخت کرده😬
۷ ماه پیشZarnaz
10عالی بود مرسیییی آزاده جونم عاشق مرتضی غیرت گوگولی مون بلند کرد به به تازه ول خرجی کرد و پول کارگر هارو داد نمی خواست بره فریال از نزدیک ببینه هم پول داد هم یقه گرفت🤣😉💃😍😎عالییی مرسی خیلی خوب بود
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
این پارت واسه معین از نظر مادی گرون تموم شد😂 اگه یکم دندون رو جیگر میذاشت و یه روز دیگه میاومد واسه کشف مزون جدید الان توی خرج نیافتاده بود😂
۷ ماه پیشParya
10بلاخره باید بگم مرررسی مرتضی😂❤
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
بالاخره یه جایی به درد خورد😅 درحالی که معین باید قدرش رو بدونه، ازش متنفره😂
۷ ماه پیشما
00مثل همیشه عالیی
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
قربونت مرسی😍😍 چرا یه مدت کم پیدا بودی....🥲
۷ ماه پیشرویا (فن معین)
00و باز هم مرتضی 😂
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
و همچنان باز هم مرتضی خواهیم داشت😅
۷ ماه پیشآمینا
00عزیزم خسته نباشی. ماشالا خیلی فعالی خداقوت پهلوان.انشاالله که همیشه سلامت باشی 🥰🥰🥰
۷ ماه پیشاسرا
00یعنی مرتضی یه پازوروولی اقای معین الدوله به فلبش رجوع کردوگرنه همه بهانه اصل اون تپنده ست 🙏😘💪
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خیلی گشنگ بود....🥺💚 واقعا هم اصل همون قلبه🥰 قلب گوگولیش💚💚💚
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
قربونت عزیزم مرسی همراه همیشگی 😍💚
۷ ماه پیشم
00خسته نباشید واقعا بااینهنه مشغله خیلی فعال هستید که اینطور باخوانندگان رمان تبادل نظر میکنید این رمانو بهترمیکنه،بعضی نویسندها اصلا توجه ندارن به نظرات
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
قربون شما عزیزم😍💚مرسی🥰
۷ ماه پیشمریم گلی
00چقدر خوب که معین از موضعش پایین اومد و نصیحت های برادراشو به جامه عمل پوشوند،تو رو خدا یه فکری برای دنیای رمان بکنید من سه دفعه رمان رو دانلود کردم تا بتونم کامنت بذارم همه رمان ها این جوریه ممنونم
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
البته وجود مرتضی باعث شد به حرف داداشاش گوش بده😅 چشم درمورد این موضوع اطلاع میدم ببینم جریان چیه
۷ ماه پیشآمینا
00به نظر من اگه مرتضی کمترحرف می زدو کمترخودشیرینی میکردقابل تحمل تربود.وای معین عزیز حسودیش شد لااقل مرتضی به درد منت کشی خورد😅😅بلکه این دوتا که الان یر به یر شدن تو دل شکستن یه ذره به هم بها بدن🥰🥰
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اینایی که گفتی دقیقا ویژگیهای رفتاری مرتضی هستن که باعث شدن هیییچ کدوم از کاراکترهای رمان حال و حوصلهاش رو نداشته باشن😅🥲
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
هر چقدر که اون سری جلوی عطا شرایط رو واسه معین سخت کرد، این دفعه باعث شد به فریال نزدیک بشه🙃💚
۷ ماه پیش
نیلوفرسامانی
00معین چه زود حسادتش گل کرد🤣🤣گوگولی😍😍