پارت پنجاه :

نمی‌دونستم باید بخندم یا چیکار کنم! پس ترجیه دادم بحث نکنم و کاری که گفته رو انجام بدم. پشت سر پندار راه افتادم. سوار ماشین که شدیم انگار جفتمون از هم خجالت می‌کشیدیم. پندار زل زده بود به دیوار روبه‌رو، منم داشتم بی‌هدف داشبورد ماشین رو نگاه می‌کردم.
بلاخره پندار سکوت رو شکست:
-مهوا می‌شه به من نگاه کنی؟
سرمو بلند نکردم فقط گفتم:
-نه.
خندید و گفت:
-چرا؟ دختر دبیر

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • لیلی

    00

    بانو جان میشه عکس پونه روهم بزارید لطفا 🙏

    ۶ ماه پیش
  • Aa

    00

    🙏🌹

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.