ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت پنجاه :
نمیدونستم باید بخندم یا چیکار کنم! پس ترجیه دادم بحث نکنم و کاری که گفته رو انجام بدم. پشت سر پندار راه افتادم. سوار ماشین که شدیم انگار جفتمون از هم خجالت میکشیدیم. پندار زل زده بود به دیوار روبهرو، منم داشتم بیهدف داشبورد ماشین رو نگاه میکردم.
بلاخره پندار سکوت رو شکست:
-مهوا میشه به من نگاه کنی؟
سرمو بلند نکردم فقط گفتم:
-نه.
خندید و گفت:
-چرا؟ دختر دبیر
لیلی
00بانو جان میشه عکس پونه روهم بزارید لطفا 🙏