پارت چهل و نهم :



عزمم رو جزم کردم و به سمت مرد قدم برداشتم. داشتم تو ذهنم کلمات رو مرتب می‌کردم تا بتونم با جملات بهتری مکالمه رو با اون مرد شروع کنم که دستم کشیده شد و به سمت درب خروجی کشیده شدم. همین‌که از در بیمارستان خارج شدیم دستم‌و از دست پندار محکم کشیدم بیرون و با داد گفتم:
-چه مرگته؟ به تو چه من چیکار می‌کنم؟ چرا تو کارای من دخالت می‌کنی؟ چرا نمی‌فهمی
من تموم شدم؟ من دیگه کسی رو

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۳۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • لیلی

    20

    ووی!!!این پندار چقدپرررروئه...چه زود پسرخاله شد ؟؟؟😳

    ۶ ماه پیش
  • Aa

    20

    با حال بود😂😉🌹

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.