ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت چهل و نهم :
عزمم رو جزم کردم و به سمت مرد قدم برداشتم. داشتم تو ذهنم کلمات رو مرتب میکردم تا بتونم با جملات بهتری مکالمه رو با اون مرد شروع کنم که دستم کشیده شد و به سمت درب خروجی کشیده شدم. همینکه از در بیمارستان خارج شدیم دستمو از دست پندار محکم کشیدم بیرون و با داد گفتم:
-چه مرگته؟ به تو چه من چیکار میکنم؟ چرا تو کارای من دخالت میکنی؟ چرا نمیفهمی
من تموم شدم؟ من دیگه کسی رو
لیلی
20ووی!!!این پندار چقدپرررروئه...چه زود پسرخاله شد ؟؟؟😳