پیرانا به قلم مرجان فریدی
پارت صد و هفتم
زمان ارسال : ۱۲۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
از روی سینیای که از کنارم میگذشت، تکیلاایی برداشته و یک ضرب همه را فروخوردم.
پسر نقرهایپوش با خنده سینی به دست دور شد و من خیره به پیکم بودم که صدای او را به سختی با وجود صدای بیس موسیقی شنیدم:
_بیا.
همزمان با اشاره رامز از جایم برخاستم، دستانم یخ کرده بودند. خودم را برای هرچیزی آماده کرده بودم.
پیرمرد با آن ماسک شیطانی ترسناکش میان تاریکی سالن و نورهای کمسوی س
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ترانه
00کل پارت نفس نمی کشیدم خدایاا
۱ ماه پیشالهه
00نه خدا وای پشمام مرجان عالی
۲ ماه پیشنورا
20آقا آقا آقا !!!! زبانم قاصره یعنی چی الاااااان!
۲ ماه پیشآتریسا
90میتونم بگم هنوزم میخوام کف و خون بالا بیارم از طرفی خوشحال از برگشت رستاک و از طرف دیگه ناراحت از این همه درد و رنجشون🥲
۴ ماه پیشمهسا
120پارت قبلی عین سگ زار میزدم رستاک نمیره الان عین سگ زار میزنم ویونا نمیره کم کم دارم دیوونه میشم اگه خدا بخواد پارتای یعدی رو تو تیمارستان می خونم🥲💔❤️❤️
۴ ماه پیشبی نام
114جان من ویونا بمیره ما یکمی زجر بکشیم
۴ ماه پیشNfs
90دنیای بلک بلومون کی قراره از آبی تیره به روشن تغیر پیدا کنه..کی قراره این حجم غم و سوزش روی قلب ازش کاسته بشه..کی قراره بدون استرس و اشک برم بیرون از اینجا و منتظر پارت بعد باشم..د لعنتی کم دارم میارم
۴ ماه پیشhelia
140رستاکی که هیچ احساسی رو نمیتونست درک کنه حالا بغض کرده 🥲
۴ ماه پیشFateme
70خب دیگه طوفان رسید ولی فکر کنن بازم مونده اما ایندفعه اسم طوفان رستاکه الان نشون میده ماشین آدم کشی یعنی چی با آرزوی شرحه شرحه شدن***عزیز 🥰🩸🔪
۴ ماه پیشآشید
60آخ قلبم دیگه نمیزنه از قشنگی این پارت و احساس این دوتا رو که انقد خوب با قلمت منتقلش می کنی برامون:)
۴ ماه پیشونوس
120کاش یکم رنگ ارامشو ببینن بعد این همه عذاب مرجاننن لطفا نکششون 🥲
۴ ماه پیشونوس
50واااااییییییییییی قلبممممم نمیره لطفاااااااااا
۴ ماه پیشفریماه
80ویونا فقط***این خوشحاله که در بغل معشوقشه در حالی که ممکنه میره
۴ ماه پیشKara
50خدااا یعنی این دوتا یه روزی روز خوش میبینن؟؟🥺
۴ ماه پیش
♡
00آغوش امن؟؟؟؟؟؟