حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت صد و ده
زمان ارسال : ۱۲۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
استخوانهای تیزگونه هایش از شدت لاغری بیرون زده است.
با بهت از روی نیکمت بلند شده و به طرفش می روم. دختربچه ای با شادمانی عروسک خرگوشی را نشانش می دهد سمیر روی دو زانونشسته و با مهربانی با دختربچه حرف می زند.
ایلمان می گفت این مدت خیلی برایش سخته گذشته است حرفش را باور نکرده بودم.
از سیاوش شنیده بودم لقمان برایش پیام فرستاده تا صیغه کذایی را باطل کند. می گف