پارت صد و ده

زمان ارسال : ۱۲۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه



استخوانهای تیزگونه هایش از شدت لاغری بیرون زده است.

با بهت از روی نیکمت بلند شده و به طرفش می روم. دختربچه ای با شادمانی عروسک خرگوشی را نشانش می دهد سمیر روی دو زانونشسته و با مهربانی با دختربچه حرف می زند.

ایلمان می گفت این مدت خیلی برایش سخته گذشته است حرفش را باور نکرده بودم.

از سیاوش شنیده بودم لقمان برایش پیام فرستاده تا صیغه کذایی را باطل کند. می گف

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.