زندگی را نمی بازم به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت یازده
زمان ارسال : ۱۲۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
نگاه همه به مهوا بود و حامی وقتی تعلل خواهرش را دید گفت: چرا جواب نمیدی؟
مهوا لبخندی مصنوعی زد و به اجبار تماس را وصل کرد.
- الو؟
بلند شد و از جمع فاصله گرفت. آرش مثل همیشه عصبانی و کلافه بود.
- برای چی جواب نمیدی؟!
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا
00نیماجون شما که انقدرخنگ تشریف نداشتی مهوادردسراش تمومی نداره