پارت هفتاد :

صدای ناهید را می‌شنیدم:
_مامان، آب‌قند بیارم؟
بانویی که به سمت‌مان خم شده و با گریه صدایم می‌زد.
صدای آن‌ها را می‌شنیدم.
امّا نگاه خیسم تنها خیره سیاهی چشمان اویی بود که تمامم را دربرگرفته بود.
با تمام وجود در آن لحظه دوست داشتم میان آن سیاهی‌ها گم و ناپدید شوم.
لب‌هایش تکان می‌خوردند
بوی اونتوس و صدای نرم او:
_خزان... خزان؟
کاش آن لحظات کش می‌آمدند.<

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۸۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Romina

    30

    مرجان جانم بینهایت خسته نباشی،نویسندگی سخته مخصوصا وقتی که بخوای خواننده هارو همراه خودت کنی و من واقعا نمی دونم چجوری ولی غرق شدم توی داستان هر لحظه و ثانیه اش رو انگار من بین حالو گذشته خزان بودم

    ۱ هفته پیش
  • مهرانه

    10

    امروز تولدمه و باید خوشحال باشم.... ولی امروز برای بار دهم این پارت دور کردم.

    ۲ هفته پیش
  • Reihan

    20

    میکائیل سال ها عاشق خزان بود؟! بالاخره اعتراف کرد، چه اعتراف غمگینی..

    ۲ هفته پیش
  • Zari

    00

    مرجان میشه آهنگشو بزاری تو تلگرام 🫠

    ۲ هفته پیش
  • نهال

    00

    🥺🤩

    ۳ هفته پیش
  • فرشته

    ۱۷ ساله 70

    و منی ک عاشق شخصیت حابیل بودم ، با گفته های میکائیل تموم تصورم ازش بهم ریخت ، و چقد میکائیل عاشق بود و نمیدونستیم و چقد الان گیجم ! ولی مرجان اینو بدون ک اشکی دیگه برام نمونده تا واسه رمان هات بریزم

    ۳ هفته پیش
  • لیلی

    00

    مرجان عاشقتممممم همیشه وقتی رمانات رو میخونم جوری غرق شون میشم که اصلا متوجه نمیشم کی شروع کردم کی تموم شد.... بمیرم برای میکائیل که اینهمه قضاوتش کردیمو چقدر عاشق این بچه کلاغ بود😭💔🖤

    ۳ هفته پیش
  • Mahi

    10

    عجیب حس همدردی با میکائیل میکنم..با اینکه تا حالا تجربش هم نکردم، انگار بجای اون من تو ماشین نشستمو خواستم پیاده بشم ولی نتونستم.. انگار بجای اون من بودم که با شنیدن حرف حابیل صدای ترک قلبمو شنیدم 💔

    ۳ هفته پیش
  • Mobina

    50

    مرجانننن سابقه بیشترین گریه من برای رمان های تو میرسید به پانتومیم همیشه با خوندن اون بیشتر از همه رمانات گریم میگرفت ولی الان این پیانولاس که حتی منو بیشتر از پانتومیم هم گریه انداخت😭😭😭😭😭

    ۳ هفته پیش
  • Samaneh

    10

    واقعا نمیتونم چیزی بگم تو شکم کلا خیلی خوب بود این پارت 🫠 واقعا با این پارت اشک ریختم حتی الان که دارم اینو مینویسم اشکام میاد 🥲 مرسی مرجان بابت رمان های خفنت 🤍

    ۳ هفته پیش
  • فاطمه

    10

    تمام زمانی که داشتم میخوندم نفس نمی کشیدم 😭 قلبم الان به تپش افتاده

    ۳ هفته پیش
  • دنیا

    10

    وایییییییی خداااااااا کمکم کن خداااااااا اصلاااا مرجاااااااااااان واییییی نمی دونم چی بگم ....م..من..من موندم مرجان

    ۳ هفته پیش
  • محی

    00

    وای خدایاا منووو بکششش راحت شم عرررر فقط میخوام عررر بززننمممممممممم خیییلییییی خفففنننننن بود مرجااان خیلیییی

    ۳ هفته پیش
  • immonii

    00

    خدای من چقدر قشنگه

    ۳ هفته پیش
  • پرنیان

    20

    دوستان وسط احساساتی شدنمون یادتون بندازم که میکائیل هنوز نمیدونه راحیل حاملست 🥲😂😭

    ۳ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.