پارت بیست و چهارم

زمان ارسال : ۵۹ روز پیش

غزل تا مخالفت و ترس مرا از رفتن به تهران شنید، به‌سرعت سعی کرد آن‌همه تشویشی که درونم رویانده بود را از ریشه، قطع کند.

- مهرو من یه ساعت پیش داشتم برای دیوار حرف می‌زدم؟ اگه نفس پاشا قطع بشه می‌خوای چی‌کار کنی هان؟ با پلیسا بشینید دور هم وسط ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید