پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۶۱ روز پیش

مامان سدّ راهم شد و صورت غرق در اشکم را میان دست‌های منجمد شده‌اش، قاب گرفت.

- مرگ من... مهرو... مرگ من... نرو...

بابا هم تا سدّ بزرگی برای قدم‌هایم دید، سنگ عظیم الجثه‌ی دیگری مقابل گام‌هایم قرار داد.

- اگه پاهام سالم بود، اگه ج ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید