پارت نوزده

زمان ارسال : ۷۰ روز پیش

کاغذ را کف دست‌هایم مچاله کردم و در همان حین با آستین‌ بارانی‌ام، نم اشک را از نگاهم پس زدم.

دیگر نمی‌دانستم چه‌چیزی درست است و چه‌چیزی غلط!

دیگر نمی‌دانستم باید بمانم یا این گونه وهم‌آلود از این شهر متواری شوم!

دلم به ماندن نب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید