شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت پنجاه و چهارم
زمان ارسال : ۱۱۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
اما قبل از این که فرصت کند سرنگ را نزدیک سام کند روی کولش افتادم و مشت ضعیفم را به صورتش زدم.
سریع سرش را برگرداند دستش را به سمتم آورد و با چنگی که به پیراهنم زد گوشه ی طویله هولم داد. پخش زمین شدم و از درد ناله ای کردم کمرم با دیوار ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
.
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
انتظار خشونت خیلی بیشتریو داشتم طبق تعریفی که از شخصیت آرن شده بود. در حد تیکه تیکه کردنش جلو دوستاش😂 شایدم بخاطر این که سام نمرده باشه