پارت شصت و پنجم

زمان ارسال : ۲۵۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

خنده‌ام را به زور نگه داشتم. با سری زیر گرفته از زیر دستش رد شدم و با قدم‌‌های تند به طرف آیفون دویدم و در را باز کردم اما وقتی برگشتم نگاه مات و مبهوت حامد را روی خود دیدم که با اشاره به سر تا پایم می‌‌پرسید:
ـ می‌خوای این‌جوری جلوی داییت بیای؟!!
تازه متوجه سر و وضعم شدم. شتابان به طرف اتاق دویدم و در را محکم بستم. سریع لباس عوض کردم و دستمال کاغذی را به شدت روی رژ لبم کشیدم. صدای

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.