بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت صد و هشتم
زمان ارسال : ۳۶ روز پیش
وارد خانه که شد و همه جا را تاریک دید، نیازی به جستجوی اتاقها نداشت. با اینحال و به گمان آنکه شیدانه خواب است، سری به اتاق خواب کشید. روی تخت نامرتب بود. در کمدها هم باز و مقداری از وسایل شیدانه پخش و پلا. فهمید حوصله نداشته که آنطور همه چیز را ول کرده و بیرون رفته است. از اتاق بیرون آمد و شمارهی شیدانه را گرفت. جوابی که نشنید، توی پاگرد رفت. هنوز زهرا را صدا نکرد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.