بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت صد و هفتم
زمان ارسال : ۹۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
خندید و سرش را به نیِ نوشیدنیاش گذاشت. نوشیدنی را همراه لپش تو کشید و پرسید:
-چرا اعتیاد حالا؟
-آخه سر هیچ کاری بند نشدی. گفتم شاید افیونم به هوست انداخته باشه یه دور امتحانش کنی.
دوباره که خندید برایش اخمی آمد:
-یه جا قرار داشته باش. اون پول بابای بیچاره رو جای حروم کردن سرمایهی یه کاری کن. آخه شما بچهپولدارا چرا قدر نمیدونید؟
نگاهش کرد و گفت:
مریم گلی
00یعنی این قدر آدم بی عقل میشه ،اینهمه عمه ش نصیحت کردش ،اگه بچه رو بندازه من جای طاها باشم این قدر بی محلیش میکنم که خودش بگه مهرم حلال جونم آزاد ،ممنونم نویسنده جان